در عصر کاهش اعتماد به علم، دانشمندان باید روش کار خود را با مردم و در جامعه علمی گسترده تر تغییر دهند.
بیشتر تحقیقات علمی پایه – نوعی از علمی که عمیق تر به مناطق ناشناخته می رود و دانش بشریت را گسترش می دهد – توسط سازمان های دولتی تامین می شود. در ایالات متحده، این معمولا به شکل سازمان های فدرال مانند ناسا، بنیاد ملی علوم، مؤسسه ملی بهداشت، و وزارت انرژی. دانشمندان برای کمک مالی به منظور حمایت از جذب دانشجویان و محققان جوان، خرید تجهیزات گران قیمت و نوشتن مقالات تحقیقاتی با یکدیگر رقابت می کنند.
متأسفانه، بودجه برای علم در چند دهه گذشته به طور مداوم کاهش یافته است. در حالی که وجود دارد افزایش گاه به گاه افزایش بودجهدر حال حاضر پول کمتری برای تحقیقات پایه صرف می شود، به خصوص وقتی که به عنوان سهمی از تمام هزینه های فدرال سنجیده شود، نسبت به بیش از نیم قرن.
دامن زدن به این کاهش علاقه به بودجه علمی، کاهش علاقه و اعتماد به خود علم است. در حالی که دانشمندان از لحاظ تاریخی از سطح بالایی از اعتماد عمومی برخوردار بوده اند، این اعتماد به طور پیوسته کاهش یافته است، از بالاترین میزان 75 درصد درست قبل از همه گیری به پایین ترین سطح امروزی 57 درصد. نظرسنجی تحقیقاتی پیو بین 25 سپتامبر و 1 اکتبر برگزار شد.
متصل: تفاوت علم و شبه علم چیست؟
علاوه بر این، علم بهطور فزایندهای سیاسی میشود و سیاستمداران در سمت چپ به احتمال بیشتری نسبت به سیاستمداران سمت راست از بودجه علمی حمایت میکنند. صدای این رهبران اکثراً با نظرات رای دهندگان آنها مطابقت دارد: پاسخ دهندگانی که جمهوری خواهان خود را معرفی می کنند بسیار کمتر احتمال دارد که نظر مثبتی نسبت به دانشمندان داشته باشند.
با این کاهش اعتماد، بودجه کاهش می یابد و متأسفانه برای دانشمندان، این کاهش بودجه باعث ایجاد اختلالاتی می شود که منجر به کاهش بیشتر اعتماد می شود.
بیماری در حال گسترش
کاهش بودجه عمومی برای علم منجر به سه دسته از روابط ناکارآمد می شود: بر نحوه تعامل دانشمندان با یکدیگر، با دانشجویان و با مردم تأثیر می گذارد.
رقابت برای دریافت کمک های مالی در دهه گذشته شدیدتر شده است، به طوری که دانشمندان بیشتر وقت خود را صرف مبارزه برای دلارهای تحقیقاتی کمتر می کنند. نرخ معمول کمک هزینه در حال حاضر کمتر از 20٪ است، به این معنی که محققان باید سال به سال دوباره درخواست دهند تا حتی اندکی از بودجه دریافت کنند، با جوایزی که معمولاً حتی برای پوشش زمان صرف شده برای درخواست کمک هزینه کافی نیست.
برای قضاوت دانشمندان در این رقابت برای کمک هزینهها، جوایز و فرصتهای حرفهای، دانشمندان یکدیگر را تشویق به انتشار میکنند – بسیار. سال گذشته بیش از 3 میلیون مقاله در مجلات منتشر شد. هر چه یک دانشمند بیشتر منتشر کند و به آن اثر بیشتر استناد شود، احتمال برنده شدن جوایز و پیشرفت در حرفه اش بیشتر می شود.
این فشار شدید برای انتشار – که اغلب به عنوان “انتشار یا نابود” خلاصه می شود – منجر به افزایش خیره کننده آثار نامرغوب شده است. برخی از اینها کلاهبرداری عمدی آشکار است – تحریف عمدی داده ها برای ایجاد یک نتیجه منتشر شده. اما بیشتر اوقات، این فقط تنبلی است که ناشی از اشتیاق به بیرون آوردن کاغذ است. همچنین این مسئولیت ناشران مجلات است که به یک فرآیند بررسی دقیق و کامل از همتایان پایبند باشند، که همیشه اینطور نیست.
همراه با افزایش رقابت برای تامین مالی، رقابت برای مشاغل نیز افزایش می یابد. دانشآموزان در رشتههای علوم با تعداد بیسابقهای ثبتنام میکنند، به طوری که برخی از گروهها نسبت به دو دهه قبل دو یا سه برابر تعداد دانشجویان را مشاهده میکنند. دانشگاهها این انبوه دانشجویان را دوست دارند، زیرا اغلب وامهای فدرال میگیرند تا هزینه تحصیلات گرانتر خود را بپردازند. با این حال، رشد متناسبی در موقعیت های خرید وجود ندارد. دانشآموزان دکترای خود را میگیرند، موقعیتهای کوتاهمدت را شروع میکنند و سپس خود را در اوایل دهه 30 زندگی بدون موقعیت دائمی در علم میبینند. در برخی از رشته ها، 10 دکترای جدید به ازای هر موقعیت جدید باز می شود – وضعیتی غیرقابل دفاع.
در نهایت، دانشمندان از انتقال کار خود به عموم منصرف می شوند. کمیته های استخدام، تصدی پست و ارتقاء، روابط عمومی را در بهترین حالت با بی طرفی و در بدترین حالت به تمسخر و تحقیر نگاه می کنند. علیرغم نیاز حیاتی مردم به شنیدن آخرین تحقیقات علمی، خود دانشمندان اغلب آخرین کسانی هستند که این کار را انجام می دهند. و چرا باید؟ اگر در شغلشان به آنها کمکی نکند، برایشان وقت تلف کردن است.
افزایش کار متقلبانه، فقدان فرصتهای شغلی طولانیمدت برای دانشمندان جوان جوان، و دلسرد شدن ارتباطات علمی، همگی به عدم علاقه به ادامه بودجه علمی کمک میکنند، که چرخه نزولی را دوباره آغاز میکند. خوشبختانه راهی برای خروج وجود دارد.
راه خروج
کمبود بودجه باعث ایجاد این اختلالات در علم می شود. اما دانشمندان نمی توانند فقط انتظار داشته باشند که بودجه بیشتری بخواهند و به طور خودکار آن را دریافت کنند. مردم در حال حاضر به طور فزاینده ای ناامید شده اند. بنابراین، در عوض، دانشمندان باید با محدودیتهای مالی فعلی کار کنند و چهره جدیدی را به خود، دانشآموزان و مردم ارائه دهند. این مسیری است برای بازسازی اعتماد، و با افزایش اعتماد، بودجه مطمئنتری نیز به همراه دارد.
ابتدا دانشمندان باید فشار انتشار را کنار بگذارند. در حال حاضر مقالات بسیار زیادی برای هر محققی منتشر شده است که نمی تواند با رشته خود همراه شود. دانشمندان وانمود میکنند که میتوانند موفقیت را با تعداد انتشارات و استنادات اندازهگیری کنند، اما این فقط روش انجام علم را تحریف میکند. دانشمندان باید کمتر منتشر کنند و زمان بیشتری برای توسعه برنامه های تحقیقاتی بلندمدت به آنها داده شود.
در کنار این، آژانسهای تأمین مالی باید برنامههای پرخطر/پرخرج بیشتری ارائه دهند، پژوهشگران جوان را بر پژوهشگران قدیمی ترجیح دهند و تصادفی بودن را در فرآیند انتخاب معرفی کنند تا محققان بیشتری فرصتی برای آزمایش ایدههای جدید و نوآورانه داشته باشند.
دوم، اگر میخواهیم سطح فعلی جمعیت دانشجویان علوم را حفظ کنیم، باید تعداد موقعیتهای تحصیلات تکمیلی کوتاهمدت را به شدت کاهش دهیم. اگر موقعیتهای دائمی کافی در علم وجود نداشته باشد، آنگاه دانشآموزان باید برای موقعیتهای خارج از دانشگاه آموزش ببینند و اجازه داده شود تا زمانی که هنوز جوان هستند، تحقیقات آکادمیک را ترک کنند، نه پس از گذراندن برخی از پربارترین سالهایشان.
در نهایت، دانشمندان باید اغلب و به طور مستقیم با مردم ارتباط برقرار کنند. آموزش ارتباطات علمی باید بخشی از هر برنامه فارغ التحصیلی و یک انتظار داخلی برای هر موقعیت هیئت علمی باشد.
هنگامی که دانشمندان با کاهش فشار برای انتشار به تقلب پرداختند، با صداقت در مورد مسیرهای شغلی خود، ناامیدی را کاهش دادند و با کار رو در رو با مردم، علم را شخصیتپذیرتر کردند، میتوانند شروع به بازسازی اعتماد و بازگرداندن بودجه کنند و در نتیجه اطمینان حاصل کنند که ادامه بقای علم برای نسل های آینده